به گزارش پایگاه خبری راد، این شرکتها، تبلیغگران و برخی دانشگاهیان، باور دارند که شبکههای اجتماعی محیطی آزادند که هر کاربر میتواند بدون محدودیت در آن فعالیت کند، سخن بگوید، دیده و شنیده شود. چنین باوری، تصویر یک جامعهی به دور از سلسلهمراتبها و نیروهای محدودگر را میرساند. بنیان این باور هم آن است که شبکههای اجتماعی، محیطهایی همگانی و مشارکتی هستند که با فعالیت خود کاربران ساخته میشوند. نخستین مشکل همینجاست. این بنیان استدلالی، مهمترین ویژگی مشارکتی و همگانی بودن یک فضا را نادیده میگیرد؛ شیوهی اداره و گرداندن آن را. گردانندگان، هدفگذاران و سازندگان این محیطها، شرکتها هستند و کاربر تنها در محدودهای که برای او تعیین شدهاست، آزادی عمل دارد.
آیا به راستی در این محیط، سلسلهمراتبها و نیروهای محدودگر غایباند؟ آیا همه میتوانند آزادانه سخن بگویند، دیده و شنیده شوند؟ فهرست پردنبالکنندهترینهای فیسبوک و توییتر میتواند کمی یاریمان کند. آیا شما در فیسبوک صفحهای ساختهاید که دیگران بتوانند آن را دنبال کنند؟ صفحهتان چند دنبالگر دارد؟ ۱۰۰ تا؟ ۵۰۰ تا؟ یا اگر خیلی فعال بوده باشید، ۲۰۰۰ تا؟ در این حالت هم شما نزدیک به ۲۱۲ میلیون دنبالکننده کمتر از فیسبوک، ۱۲۲ میلیون کمتر از کریستیانو رونالدو و ۸۳ میلیون کمتر از یوتیوب خواهید داشت. حساب توییترتان چند دنبالکننده دارد؟ باز هم اگر بسیار فعال بوده باشید، تعداد دنبالکنندگان شما، ۱۰۶ میلیون از «کیتی پری» خوانندهی آمریکایی، ۱۰۱ میلیون از باراک اوباما و ۷۰ میلیون از یوتیوب، کمتر است. دنبالشوندهترینهای این شبکههای اجتماعی یا «سلبریتی»ها هستند و یا حسابهای کاربری خود شبکههای اجتماعی که به دست شرکتهای فیسبوک و گوگل اداره میشوند. با آنکه همان سلسلهمراتبهای بیرونی، در این شبکهها بازتولید شده است، اما این محیط با پوشاندن نقش قدرت(در همهی اشکال آن) و جهتدهی آن، توهم آزادی عمل میآفریند.
کارکرد و هدف اصلی شبکههای اجتماعی از نظر شرکتهای گردانندهی آن چیست؟ نقش ما در این میان چیست؟ و سرانجام، این شبکهها، با «ما» چه میکنند؟این اطلاعات، نکتههایی دربارهی شبکههای اجتماعی به ما میگویند، اما پرسشهای بسیاری را بیپاسخ رها میکنند؛ پرسشهایی همچون آنکه کارکرد و هدف اصلی شبکههای اجتماعی چیست؟ نقش ما در این میان چیست؟ و سرانجام، این شبکهها، با «ما» چه میکنند؟
ما برای شبکههای اجتماعی کار میکنیم؛ کاری بدون دستمزد. «کاربران شبکههای اجتماعی، محتوا، "پروفایلها" و دادههای رفتاریای برای دستیابی به اطلاعات، ارتباطها و یک جامعه، تولید میکنند. شرکتهای گردانندهی شبکههای اجتماعی، این دادهها را به تبلیغکنندگان میفروشند و با این کار آنها را به کالا تبدیل میکنند؛ در عوض تبلیغگران هم میتوانند تبلیغاتشان را بر علاقههای شخصی تکتک افراد، متمرکز کنند». این توضیح «کریستین فاش»، جامعهشناس استرالیایی، برای این پدیده است. هر جا کالایی باشد، کارگری هم وجود دارد که آن را تولید میکند؛ اینجا هم ماییم که نرمافزارهای نصب شده روی گوشیهایمان را به عنوان ابزار تولید به کار میبریم و این کالا را میسازیم. تا پیش از پیدایش تارنمای جهانی یا همان «اینترنت» و شبکههای اجتماعی، افراد تنها در ساعات کار خود، ارزشاضافه تولید میکردند و به اصطلاح سودی به چرخهی سرمایه میافزودند؛ اما اکنون این مرز از میان رفته است. ما در همهی شبانهروز، با هر کلیک خود، با هر چیزی که در شبکههای اجتماعی مینویسیم و با هر «پستی» که میپسندیم، داریم کالایی میسازیم، که شرکتها با فروش آن، سودی کسب میکنند.
«اصلا چه ایرادی دارد که شرکتها از فعالیتهای ما سودی کسب کنند؟ هم ما لذت میبریم هم آنها به نان و نوایی میرسند». ایراد در اتفاقی است که در این میان برای ما میافتد؛ اتفاقی که میتوان آن را به کمک نظریههای دو اندیشمند مکتب فرانکفورت، اریک فروم و هربرت مارکوزه توضیح داد.
به باور فروم، لذتها چند گونهاند که «شادی» و «ارضا» دو گونه از آنها هستند. ارضا، آن حسی است که هنگام رهایی از یک نیاز اصیل به ما دست میدهد؛ همان حسی که پس از سیری و رفع تشنگی و یا ارضای جنسی به انسان دست میدهد. اما شادی( که او آن را آوردهی عمل خلاق میداند)، غایت انسان است که با رهایی از بند نیازها تحقق مییابد و او را از مرتبهی ارضاشدگی فراتر میبرد. عمل خلاق هم از نظر او چیز چندان پیچیدهای نیست؛ این عمل خلاق میتواند ساختن یک کاردستی ساده یا یک ارتباط و عشقورزی سالم باشد. اما به عقیدهی فروم، ساز و کار دنیای امروز به گونهای است که همواره، با ایجاد نیازهای کاذب در انسان، نمیگذارد که او از مرحلهی ارضا فراتر برود. به عقیدهی فروم، ساز و کار دنیای امروز به گونهای است که همواره، با ایجاد نیازهای کاذب در انسان، نمیگذارد که او از مرحلهی ارضا فراتر برود او لذت حاصل از رفع نیازهای کاذب را، لذت کاذب مینامد؛ لذتی زودگذر که دیری نمیپاید و به سرعت جای خود را به یک نیاز کاذب دیگر، یعنی یک تنش دیگر، میدهد. مصرفگرایی، به معنای نیاز ذهنی به خرید کالا، هنگامی که نیازِ عینی به آن وجود ندارد، پردامنهترین نمونه از نیازهای کاذب است. حال میتوانیم بخشی از تأثیری را که شبکههای اجتماعی روی ما میگذارند، ببینیم. تبلیغ هدفمند، یعنی تبلیغی که متناسب با علاقههای شخصی هر فرد، و برای او نمایش داده میشود؛ علاقههایی که او خود با فعالیتش در شبکههای اجتماعی به نمایش گذاشته است. این تبلیغگران، از آنجا که علاقههای فرد را هم میدانند، درست از نقطههای آسیبپذیر او وارد میشوند و هر روز با آماج تبلیغهای خود، نیازهایی جدید در او پدید میآورند؛ نیازهایی که پس از رفع شدن، به سرعت با نیازی دیگر جایگزین میشوند؛ نیازهایی که به معنی مصرف بیشتر برای ما و فروش بیشتر برای تبلیغکنندگان است.
«مهمترین شیوهی ستیز با آزادی، به کار گذاشتن نیازهای مادی و روانی در افراد است که کشمکش همیشگی برای حفظ وجود را حتمی میکند»؛ این جمله را مارکوزه دربارهی نیازهای کاذب میگوید. نظریات او مربوط به پیش از پیدایش تارنمای جهانی و شبکههای اجتماعی است، اما می توان آنها را، به ویژه نظریات او دربارهی تکنولوژی را بر عصر حاضر پیاده کرد. به باور او، تکنولوژی میخواهد «همه»ی فرد را از آن خود کند و با این کار، جایی برای اندیشههایی که با نظم موجود در تضادند، یا بهتر بگوییم، جایی برای اندیشیدن، باقی نگذارد: «پس دیگر سخن از تطبیق فرد با جامعه نیست؛ بلکه صحبت از تقلید محض از جامعه است؛ یک هویت کپیبرداری شده». او چنین انسانی را «انسان تکبعدی» مینامد؛ انسانی که به طور کامل در جامعه و نظم کنونی آن حل میشود و آن را بیجایگزین و طبیعی میداند. اینترنت و شبکههای اجتماعی، پیشرفتهترین ابزار تکنولوژی برای دستیابی به این هدفاند. ما، تا پیش از پیدایش تارنمای جهانی و شبکههای اجتماعی، در ساعتهای فراغت خود از کار، به مراتب کمتر در معرض رسانه(از هر نوع آن) بودیم و به همین نسبت «فضای برای خود»ِ بیشتری داشتیم؛ فضایی که در آن از یورش دادهها و اطلاعات به ذهنهایمان در امان بودیم؛ فضایی که در آن این امکان را داشتیم که دریافتیهای خود در دیگر زمانها را، پردازش کنیم. انسانی که چنین فضایی نداشته باشد، هیچ قسمتی که ویژهی او و منحصر به او باشد، نخواهد داشت. چنین انسانی بازتابی آینهوار از جامعه خواهد بود؛ همان چیزی که مارکوزه آن را یک هویت کپیبرداری شده مینامد.
این کاری است که شبکههای اجتماعی با ما میکنند. و ما، کارگران خط تولید این شرکتها، خودمان این اتفاق را باعث میشویم. اما آیا میتوان زندگی خود را از اینترنت و شبکههای اجتماعی زدود؟ آیا میتوان در دنیای کنونی، بدون آنها زندگی کرد؟ خیر. هیچ جایی برای فرار نیست؛ ولی این به آن معنا نیست که هر تحلیلی بیفایده است. اگر ماهیت و کارکرد پدیدهها را بدانیم، میتوانیم رفتاری فعالانه با آنها داشته باشیم؛ هر چند این رفتار فعالانه هرگز نمیتواند با آنها پنجه در پنجه شود و از پسشان بربیاید، اما میتواند ذرهای از تأثیر آنها بکاهد و کمی مرگ «انسان» و اندیشه را به تأخیر بیندازد.
آنچه گفته شد به این معنا نیست که شبکههای اجتماعی نمیتوانند به صورت موردی و مقطعی فایدهمند باشند؛ بلکه صحبت بر سر کلانترین نقش و تأثیر آنها در جامعه و بر انسان و زندگی اوست؛ نقش و تأثیری که با توجه به شعارهای شبکههای اجتماعی، یادآور این جمله است که «هر چیزی در نظم کنونی حاکم بر جهان، به سرعت به ضد خویش تبدیل میشود».